خدا!!
تهدید نمیکنم اما
به بنده هایت بگو دیگر کاری به کار هیچ کدامشان ندارم
پس لطفا کاری به کارم نداشته باشند
و مسئولیت عواقب کار هایشان را به پای خودشان بنویس، نه من
معلم موضوع انشا داد:
وقتی بزرگ شدید میخواهید چکاره شوید؟
.
.
.
.
.
..
..
کودک سرطانی: من بزرگ نخواهم شد !!
...
یه ذره درک میخواد که آدم بفهمه جمله ی بالا چه جمله ی سنگینیه !
یک دسته می روند و در حسرت داشتنشان میمانی
دسته دیگر از چشم می افتند و از زندگیت بیرونشان می کنی
خودت را از چشم کسی نینداز
بگذار همیشه در حسرت بودنت بمانند…
☆ ★یه سریا واقعا منحصر به فردن ،★☆ ✘⇦یه سری هم الکی متصل به برقن…⇨✘
از کسی که بهت دروغ گفته نپــــرس: چـــــرا…؟ چون با یه دروغ دیگه قانعــــــت میکنه…!
ﻣﺎﻫـــــــــــــﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺷﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . . ﮔـــــــــــــــﺮﮒ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻧﺸﺎﻥ . . ﻭ [ﻋﻘــــــــــــــﺎﺏ] ﻫﺎ ﺳﻘﻮﻃﺸﺎﻥ . .↠
× زَمین اگـه خوبـ بود × × خُدا خودِش نِمیرَفتـ اون بالـا ×
قرار بود پارچه ی کت و شلواری اهدایی به مدرسه،
میان شاگردان قرعه کشی شود.
معلم گفت تا هر کس نامش را روی کاغذ بنویسد تا قرعه کشی کنند.
وقتی نام حسن درآمد، خود آقا معلم هم خوشحال شد.
چرا که حسن به تازگی یتیم شده و وضع مالی اش اصلا خوب نبود.
وقتی معلم به کاغذ اسامی بچه ها نگاه کرد؛
روی همه ی آنها نوشته شده بود: حسن...
"مهربانیهای صادقانه ، کودکی هایمان را از یاد نبریم"
طرف مرغداری بازمیکنه
روز اول سر یه مرغ رو میکنه
به بقیه مرغا میگه که اگه کسی تا فردا سه تا تخم نذاره این بلا سرش میاد !
فردا میاد میبینه همه سه تا تخم گذاشتن
اما یکی دوتا گذاشته میگه میخوای سرتو ببرم؟
میگه آقا باور کن من خروسم میفهمی؟؟
خروووووووس !!
نیسانه پشتش نوشته بود فروشی، شماره موبایلشم نوشته بود !
پلیس بزرگراه پشت سرش میاد
بهش زنگ میزنه ببینه پشت فرمون جواب گوشیشو میده یا نه !!!
نیسانیه گوشیو جواب میده پلیس میگه آقـــــا ماشینتو چقدر میفروشی ؟؟؟؟
نیسانیه هم میگه الان نمیتونم صحبت کنم این سگا پشت سرمن وقتی رفتن خودم تماس میگیرم !
یارو داشت بعد نماز با خدا راز و نیاز میکرد...
هی میگفت : خدایا به بزرگیت منو اصلا نبخش!
خدایا منو ببر جهنم
خدایا گناهام رو پاک نکن...
یه نفر رد میشه از کنارش بش میگه دیوونه اینا چیه داری به خدا میگی؟؟؟
میگه : خفه شو دارم شکست نفسی میکنم
وقتی با من بحث میکنی حواست باشه تیکه و متلک نندازی بهم.
میدونی چرا؟
چون عین همون تیکه رو ۴ تا هم خودم میزارم روش به وقتش یه جایی،
یه وقتی،که اصل افکرشم نمیکنی بت میندازم که پیش خودت میگی چه غلطی کردم!
مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن !!
سرم تو کار خودمه
ولی هیچ وقت فک نکن سر از کار بقیه درنمیارم !
بلکه برعکس! تک تک حرکت اطرافیانمو میبینم و تجزیه تحلیل میکنم ! حتی کوچیکترینشو !
ولی چون نمیخواد خرابشون کنم به روشون هم نمیارم ...!
آره!!! همچین آدمیم من...
راست میگن که آدمای مغرور تنهان
آره!! چون قلمرو تنهاییشون براشون قداست داره و هر کسی رو توش راه نمیدن
پس اگه بهت اجازه داد تو تنهاییاش قدم بزاری، بدون خیلی دوستت داره
قدرشو بدون
آری من همان دختر تخس بد اخلاق مغرورم
که همگان میپندارند سنگ دارم به جای قلب
اما همان ها چه میدانند
از کوهی از احساسات که درون من '' مدفون است''
کاش گاهی با کفشهای من زندگی را قدم میزدی تا مرا بهتر بفهمی
تا بدانی جاده زیر پای من با آنچه تو ره میسپاری متفاوت است
کاش میدانستی پنجره های من و تو رو به یک مکان باز نمیشوند....
آسمانهامان هم رنگ متفاوت دارند
کاش دنیای مرا با چشمهای من میدیدی ....
باور کنید همه آدمها هرچند به هم نزدیک دنیاهاشان و ایده هاشان ممکن است متفاوت باشد....تفاوتها را بفهمیم لطفا!
زندگی مثل کتابیه که هر صفحه اش حروف و کلمات خاص خودش رو داره و
نمیشه اون صفحات رو باهم مقایسه کرد....
روزهایی هست که حرفی برای گفتن نداری ...
.نه اینکه نداشته باشی ...
نه!!!
انگار حوصله توضیح دادن نداری.
اتفاقا دلت هم بد جوری پره از حرفهای تلنبار شده و
یه عالمه آرزوی محال و نیمه محال....
اما
انقدر زیادن که خودت هم توش میمونی!
تازه کی رو پیدا کنی که گوش حوصله برای شنیدن داشته باشه؟
حالا فرضا پیدا هم شد ...
چه فایده؟
اینه که ترجیح میدی مثل صفحات سپید کتاب
سپید و ساکت بمونی.....
مثل فاصله سپید بین فصول کتاب.....
همیشه روزهای زرد و نارنجی ..
مرا وسوسه آغاز راهی نو بوده........
پا در راهی تازه....
پر از نیروی تازه و انگیزه های گرم و دلپذیر.......
شروع میکنم زندگی پرتکاپویی دیگر را..
با حس جاری بودن و سیال بودن......
نخواهم ماند و دوباره..
روزهای پر تلاش، شروع خواهم کرد شما را......
پاییز دلپذیر مثل همیشه مرا با تکاپو و تقلا پیوند داد!
هیــــــــــــــــــــــــــــچ چیز آرام نیست
اما من هنـــــــــــــوز
احســـــــــاس خوشبختی می کنم
لحظاتی هست که..
نه قرص آرومت میکنه
نه شلوغی و خندیدن
و نه آهنگ شاد...
تو اون لحظات فقط ریختن چند قطره اشک از چشمات، آرومت میکنه
والسلام
پروانه اگر سوخت!!!
خب به درک
میخواست دور شمع قرتی بازی در نیاره
آهنگ وبم؟!!
آهنگ وبمو خیلی دوس دارم
اهنگی از البوم جدید محسن چاوشی ،"جز"
مباش آرام حتی گر نشان از گردبادی نیست
به این صحرا که من می آیم از آن اعتمادی نیست
به دنبال چه میگردند مردم درشبستان ها
در این مسجد که من دیدم چراغ اعتقادی نیست
نه تنها غم سلامت باد گفتن های مستان هم
گواهی میدهند دنیای ما دنیای شادی نیست
چرا بی عشق سر برسجده ی تسلیم بگذارم
نمیخوانم نمازی را که در آن از تو یادی نیست
کنار بسترم بنشین ودستم را بگیر ای عشق
برای آخرین سوگندها وقت زیادی نیست
مرا با چشم های بسته از پل بگذران ای دوست
تو وقتی با منی دیگر مرا بیم معادی نیست
" فاضل نظری"
آیا میدانستید با همین کارتهای عضو شبکه شتاب که در دست دارید میتوانید بجای دریافت وجه نقد از این دستگاه و اون دستگاه
درزهای لپتاپتان را تمیز کنید؟!!؟
نــــــــــــــــــــه خدائیش میدونستید؟؟؟؟
ای خدا دمت گرم ما رو بفرست به مرحله ی بعد دیگه!! این مرحله که همش غولــــــــه!!!
سال ها پیش از این
زیر یک سنگ گوشه ای زمین،
من فقط یه کمی خاک بودم، همین!
یک کمی خاک که دعایش
پر زدن آن سوی پرده ی آسمان بود...
آرزویش همیشه،
دیدن آخرین قله ی کهکشان بود...
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک
توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
راستی
من همان خاک خوشبختم
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم؟!
.: Weblog Themes By Pichak :.